۱۳۹۸ آذر ۲۳, شنبه

دل نوشت هفت _ آخرین ترانه ی باران _ ارشیا ارشادی


زنان قربانیان جامعه دینی مردسالار 


خشونت علیه زنان درایران زمینه اسلامی دارد 
قوانین تبعیض آلود علیه زنان را لغو نمائید 
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&


ازحقوق شهروندی وصنفی سها مرتضایی پشتیبانی کنیم 
&&&&&&&&&&&&&&&
آخرین ترانه ی باران _ ارشیا ارشادی 
2019/12/14 _ (  شماره 392 )


آخرین برگ سفرنامه باران این است 
که زمین چرکین است 
استاد شفیعی 

نوشتن را درمکتب استاد شفیعی کدکنی  آموختم 
&&&&&&&&&&&&&&


دل نوشت ها_  یکم 

درسوختن ...

در سوختن رمزی است 
راز های ناگفته _ پیامی 

شمع چنین گفت وپایان یافت 
ومن ماندم وسکوت وتابش ماه 

درتاریکی وسیاهی 
هیچ کس _ کسی را نمی بیند 

اما همه یکدیگررا حس می کنند 

از نفس کشیدن _
تیرگی  شب _ وحشت _ دلشوره _ هراس 
رافرومی کشیم 

سالهاست _ شاید قرنهاست 
با کلمات وجملات _ رسوم _عادات 

انس والفت گرفته _ زندگی می کنیم 
چشمانمان به دیدن تیره گی ها عادت کرده اند 

شاید این باشد که بادیدن کورسویی 
دردور دستها خرسند می شویم 

وبا شوق وزوق فراوان 
بدنبال آن می دویم 
چون سخت تشنگانی بدنبال آب 
اما چه سود ؟
سراب _ سراب _ سراب 

سراب را شمع می بینیم
نزدیک ونزدیک ترمی شویم 

اما 
شمع خاموش می شود 

وما کورمال کورمال در سیاهی پیش می رویم

بی آنکه بدانیم چه درراه است ؟
یکباره 
زیرپایمان خالی می شود 
درانتهای چاهی می افتیم 

با خستگی _ بادرد _ بازخم 
با اندک توان فریاد می زنیم

آی 
کمک _ آی 
هیچ فریادرسی نیست 

می شکنیم_درد می کشیم 
کم کم ساکت می شویم

چون شمعی در انتهای شب
درسوختن رمزی هست .....

مارس 2010
&&&&&&&&&&&&&&&




دل نوشت 2 

مادرم ...

مادرم پر زد ورفت 
آسمان دردل من ابری شد 

یاد خوب مادر 
آن وزین واژه ناب 

که همه دار وندارش دل بود 
دل سرشار ازعشق 

دل لبریز ازمهر 
رفت از خانه ما 

خنده هایم گریه 
گریه ام بی پایان 

شوق وشور پرواز 
باز درکنج دلم جای گرفت 

با ز در خانه دل آتشی برپاشد
شوق رفتن تا اوج

مادرم وقتی رفت 
آسمان آبی بود 

مادرم وقتی رفت 
شور درمن افسرد 

عشق وشوق دیدن 
شور درخانه دل تنها شد

دست او بود نوازشگر تنهایی من 
عشق اوبود دلیل ماندن 

مادرم آینه راز نهان 
با که گویم زین پس 

راز هربی رمقی 
غصه های پنهان .

مادرم پر زد ورفت 
آسمان آبی نیست 


ارشیا ارشادی 
پائیز 2010 

&&&&&&&&&&&&&&&&&




دل نوشت 3 

دلتنگی  _ همه دل تنگیم

قناری
قناری درقفس ناله می کند 
گلایه می کند _ آه می کشد

ما چه چه می پنداریم  
ولذت می بریم !

قناری  دلتنگ است 
ما خرسندی می پنداریم

قناری از اسارت دلتنگ است 
ما برزندانی ماندن  او تاکید می کنیم

قناری دلتنگ است وما نیز 

کویر
تا چشم کار می کند خشکی 
زمین ... تشنه 
وبردباری تاغ 
سکوت مبهم ورمز آلود 

کویر دلتنگ است 
با سکوت فریاد می کشد 
وما نیز دلتنگیم

زندانی 

دلتنگ است 
روزها رابر دیوار اسارت خط می کشد 
به دوردست ها خیره می شود 
آرزوی داشتن بال می کند 

ودررویاهای خود 
خواب آزادی می بیند 

زندانی دلتنگ است 


من_  تو _ او همه دلتنگیم 
کاش 
دلتنگی راپایانی بود .

بهار 2012 _ ارشیا 

&&&&


ارشیا ارشادی 
فرزند آبشار
2019/12/15

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

قابل توجه ویاد اوری : هرگونه نظر شامل توهین _ تهمت _ ناسزا و کلمات رکیک وزننده حذف می گردد _ قوانین اخلاقی _ و رعایت اصول ادب دمکراتیک حکم می کند درکمال آرامش وبا استفاده از ادبیاتی متمدنانه درباره متن یاداشت بنویسید _ باسپاس از حسن توجه و همکاری شما _ ارشیا