۱۴۰۰ خرداد ۲, یکشنبه

دل نوشت 156_ پرندگان مهاجر چه قصه ها گویند ؟ _ بهشت دروغین جای توشیاد _ درجهنم خیالی دست ازسرمابردار ( ! )


پرندگان مهاجر چه قصه ها گویند ؟
ببند دفتر اوهام ویاوه های ناهمگون 


هرمز نیک آئین 
2021/05/23
ایستگاه 607

یکم _ یاد تو 

 قفل برقفل می زنم 
هرشب وروزبر درب خانه را 
اما 
نفس تو چون هوا ازروزنه ها به درون می آیند 
نقطه _ واژهای ناب می شوند 
کاش شاعربودم واین همه 
کلمات شیرین را 
درکنار هم می چیدم و
غزلی می ساختم 
به بلندای قامت تو 
اما چه سود ؟
واژه ها کم کم گم ومحو می شوند 
واز روزنه ها می گریزند 
ومن همچنان به یاد تو 
درخود جاری می شوم 
واز یاد می روم 
قفل برقفل می زنم 
شاید نفس تو 
راه را گم کنند  
ومرا تنها بایاد ها تنها گذارند 
&&&&&&&
بی باده کشیده بارتن نتوانم 


من بنده آن دمم که ساقی گوید @@@@@@ یک جام دگر بگیر ومن نتوانم 


ما باده زیر خرقه نه این بار می کشیم 
صدبار پیر میکده این ماجراشنید ( حافظ )


شیخ ودستار وشپش _ حوری باکره _ زیبا وکمی  نیک سرشت ! 

برخیز تا غوغا کنیم 
راز جهان رسواکنیم 

ازدل بشوئیم هرچه هست 
 حرف وگلایه طعم گست 

برخیز تاراهی شویم 
باشوق گردیم  هرکجا 

درکوچه ای یابرزنی 
میخانه ای پیداکنیم 

جام می وآئین ما 
هم رسم ما هم دین ما 

پیمانه ها راسرکشیم 
چون هست فرمان خرد 

مستی نشان راستی 
برهرکجی وکاستی 

فرموده پیر پارسی 
این آن بشاید آخرین 

پس مست شو نیکو نشین 
 سرده نوای  دلنشین 

برزندگی خیره نشو 
فردا نباشد دیگری 

تا می توانی شور شو 
امروز شو امروز شو 

فرمود آن پیر خرد 
فردا چوشد فردا شویم 

حافظ بگفتا جان من 
عاشق شو ورنه باختی 

هم زندگی بی تپش  
آزادگی _ بالندگی 

گفتا که خرقه سوختم 
درمیکده آموختم 

بهر گروباشد همی 
دستار و ائین وکتاب 

هردین وائینی بود 
درانتها نقش سراب 

ای شیخ شیاد دغل 
دلال دنیای دگر !

تو برو سوی بهشت _ مفت تو ورفقا 
در جهنم اما _ که خیال است وخیال 
دست ازما بردار 

&&&&&&&
سرمایه داران وجهان خواران همه چیز خوار ومبلغان دینی / مذهبی دوخطر بزرگی که جامعه بشریت را تهدید می نمایند 


به نفع طبیعت وهستی است تا همه  مبلغان دینی / آئینی رابه به جزیره  " کمودوها "  ها دراندونزی  تبعید ومنتقل نمود  ودرمیان آنها رها کرد 
&&&&&&&
مزرعه تولید قارچ های سمی درایران




این ادعا  افسانه شد 
تور بهشت وحوری ات ازهم گسست و  پاره شد 

هرکس بداند اندگی 
خندد به تو با لودگی 

هفتاد حوری مال تو 
زنباره مردم فریب 

زنهای پاک باکره 
رود عسل شیر وکره 

مفت تو باشد ای دغل 
ای شیخ نادان ای کچل 

دنیا بود تنها همین 
مستی وشوق آخرین 

این یاوه ها افسانه بود 
دکان زیر پله بود 

اکنون شده بسته ندارد مشتری 
ای شیخ نادان از شپش هم کمتری  

همه اینها به کنار 
توبرو گم شو خرفت سربار  _ بی سواد نادان 




وخدایان دینی دایناسورهارا آفریدند ووقتی به اندازه و قدرت وبی قوارگی آنها پی بردند همه را قتل عام نمودند !

درهمه دیر مغان نیست چومن شیدایی 
خرقه جایی گروه وباده ودفتر جایی ( حافظ ) 



هرمزنیک آئین 
2021/05/23

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

قابل توجه ویاد اوری : هرگونه نظر شامل توهین _ تهمت _ ناسزا و کلمات رکیک وزننده حذف می گردد _ قوانین اخلاقی _ و رعایت اصول ادب دمکراتیک حکم می کند درکمال آرامش وبا استفاده از ادبیاتی متمدنانه درباره متن یاداشت بنویسید _ باسپاس از حسن توجه و همکاری شما _ ارشیا