پشت هیچستان گشتم وگشتم باز _ پای من زخمی شد _ کوفته _ خسته شدم _ اما ... هیچ نبود .
بزرگداشت مادر ( متن 339 ) _سپتامبر 2019
تقدیم به مادرم همیشه نگرانم که آرام سربستر مرگ نهاد ( دل نوشته های ارشیا ارشادی )
سپتامبر 2019 Harlem
به سراغ من اگرمی آئید
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگ های هوا پرقاصدهایی است
که خبر می آرند ازگل واشده دور ترین بوته خاک ..... (سهراب سپهری )
پشت هیچستان ها _ شهرکی بود ونبود ..
پشت هیچستان ها
روز ها وماه ها
بی شمارش سالها
بی نشان می گشتم
شهرکی را دیدم
شهربی نام ونشان
مردمانی زخمی
دست وپا بسته به زنجیر زمان
آسمان معبدشان بود
وبدان دلبسته
همه خواسته هارابه دعا
گریه ونذر ... طلب می کردند !
آسمان آبی هدیه اش باران بود
گاهگاهی شاید بغض خودرا
همره مردم شهر برهمه می بارید
خشکی و بی ابی اما
شهر را دردرشرر خود می سوخت
پشت هیچستان ها
شادی وخنده نبود
حاکم شهر به زور
گریه می کرد وبه مردم می گفت
همگی گریه کنید
گریه وناله و زاری کردن
رمز پیروزی ماست
دشمن ازگریه ما می ترسد!
پشت هیچستان ها
باغ ها _ بستان ها
همگی برج وبارو شده بود
یوز وشیر بیشه
اما گم ومعدوم شدند
کاخ ها سربه فلک سائیدند
پشت هیچستان ها
مردمان خسته
بینوا لب بسته
بی تحرک خاموش
دل به آن بالاها
آسمان دوخته اند
پشت هیچستان ها
نه امیدی نه نشان ازفردا
همه مردم دل آرزده
چشم برلطف خدا دوخته اند !
وخدایی که در آن بالاها
بی خبر ازمردم
دور خود می گردد
گوش او پر زدعاست
ولی ازاو قدمی نیست
دراین راه پر از بیراهه
آن خدای ذهنی بی خبرارهمه جا
گوشه ای درخواب است
گاهگاهی اما ازسر سرگرمی
به فروماندگی این مردم
وامانده ز تغییر زمان می خندد
پشت هیچستان ها
مانده ام من تنها
کوله بارم سنگین
خم پشتم اما
بی توان است ضعیف
چشمم اما کم سو
راه دور است و کسی پیدا نیست
نور ازدور نمی بینم من
مانده ام از رفتن
پشت هیچستان ها
گشتم وگشتم باز
زخمی وخسته شدم
هیچ ..... نبود
مادرم سالم بود و مشکلی نداشت _ ازدندان عاریت بی زار بود
خوراک دردنهایت شگفتی با لثه هایش می خورد
با نود واندی سال ذهن وحافظه ای بسیار فعال داشت
شبی _ یکی از همین شب ها 9 سال پیش
پس ازضرف شام به اتاق خوررفت تا بخوابد
چند دقیقه بعد صدا ماراصدا کرد وگفت : گرمم شده است
یکی ازلباس هایش رابیرون آوردیم
نفسی تازه کرد ودراز کشید و چشم ازاین جهان بی صاحب فروبست
یادش گرامی باد
او یکی از نگران ترین مادران جهان بود
مادر
یک نام وصد نشان
یک اتفاق خوب
یک عشق بی تمام
یک واژه صد نشان
بخشی ازکتاب دل نوشته های ارشیا ارشادی
تقدیم به همه مادران وفرندانی که مادر خودرا می پرستند
ارشیا ارشادی
فرزند کوچه آبشار
2019/09/18
باغ ها _ بستان ها
همگی برج وبارو شده بود
یوز وشیر بیشه
اما گم ومعدوم شدند
کاخ ها سربه فلک سائیدند
پشت هیچستان ها
مردمان خسته
بینوا لب بسته
بی تحرک خاموش
دل به آن بالاها
آسمان دوخته اند
پشت هیچستان ها
نه امیدی نه نشان ازفردا
همه مردم دل آرزده
چشم برلطف خدا دوخته اند !
وخدایی که در آن بالاها
بی خبر ازمردم
دور خود می گردد
گوش او پر زدعاست
ولی ازاو قدمی نیست
دراین راه پر از بیراهه
آن خدای ذهنی بی خبرارهمه جا
گوشه ای درخواب است
گاهگاهی اما ازسر سرگرمی
به فروماندگی این مردم
وامانده ز تغییر زمان می خندد
پشت هیچستان ها
مانده ام من تنها
کوله بارم سنگین
خم پشتم اما
بی توان است ضعیف
چشمم اما کم سو
راه دور است و کسی پیدا نیست
نور ازدور نمی بینم من
مانده ام از رفتن
پشت هیچستان ها
گشتم وگشتم باز
زخمی وخسته شدم
هیچ ..... نبود
مادرم سالم بود و مشکلی نداشت _ ازدندان عاریت بی زار بود
خوراک دردنهایت شگفتی با لثه هایش می خورد
با نود واندی سال ذهن وحافظه ای بسیار فعال داشت
شبی _ یکی از همین شب ها 9 سال پیش
پس ازضرف شام به اتاق خوررفت تا بخوابد
چند دقیقه بعد صدا ماراصدا کرد وگفت : گرمم شده است
یکی ازلباس هایش رابیرون آوردیم
نفسی تازه کرد ودراز کشید و چشم ازاین جهان بی صاحب فروبست
یادش گرامی باد
او یکی از نگران ترین مادران جهان بود
مادر
یک نام وصد نشان
یک اتفاق خوب
یک عشق بی تمام
یک واژه صد نشان
بخشی ازکتاب دل نوشته های ارشیا ارشادی
تقدیم به همه مادران وفرندانی که مادر خودرا می پرستند
ارشیا ارشادی
فرزند کوچه آبشار
2019/09/18
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
قابل توجه ویاد اوری : هرگونه نظر شامل توهین _ تهمت _ ناسزا و کلمات رکیک وزننده حذف می گردد _ قوانین اخلاقی _ و رعایت اصول ادب دمکراتیک حکم می کند درکمال آرامش وبا استفاده از ادبیاتی متمدنانه درباره متن یاداشت بنویسید _ باسپاس از حسن توجه و همکاری شما _ ارشیا